عزيزم هديه من برات يه دنيا عشقه . بودنت تو زندگيم برام درست مثل بهشته
يك سال از روزي كه خداوند تو رو به ما هديه داد و به اين دنيا اومدي تا من مادر بشم گذشت . خدا رو شكر به خاطر اين نعمت بزرگ . 26 مرداد 1392 ساعت 10:30 صبح تو بيمارستان شهيد دكتر رحيمي شهرستان بيرجند براي اولين بار روي مثل ماهت رو ديدم هرچند كه تو رويا تو رو ديده بودم اما اولين بار كه لمست كردم و صداي گريتو شنيدم انگار خودمم وارد يه دنياي تازه شدم كه خيلي برام جذاب و زيباست دنيايي كه به من مسووليتاي جديد و خطير ميده تا تمام تلاشمو بكنم كه فرد مفيدي واسه خودت و بقيه بشي . واقعا توصيف لحظه اي كه به دنيا اومدي برام سخته حس و حال قشنگي كه داشتم همه اون دردا كه در عين سختي شاد و دلچسب بود و با ورودت به اين دنيا فراموش شد . باورم نميشد مادر شدم من كه ته تقاري خونواده بودم تازه دوره كارشي ارشد رياضي محض رو تموم كرده بودم به فكر ادامه تحصيل بودم حالا مسووليت يه انسان رو دوشم گذاشته شده بود . خدايا اين توانايي و دانايي رو به من بده كه بتونم امانتي كه بهم دادي رو خوب تربيت كنم ...
عزیزم ! یک بهار ، یک تابستان ، یک پاییز و یک زمستان را دیدی
از این پس همه چیز تکراریست ....
جز محبت و محبت و محبت.